با آنکه سیاست امیر در مورد اقلیتهای مذهبی، سیاست نرمش و انعطافپذیری بوده است، در خصوص حزب جاسوسی “بابیه” سخت انعطافناپذیر بود و اعتقاد داشت که آنها باید ریشهکن شوند. زیرا بحق درک کرده بود که اصل و نسب و ایده و عمل آنها، از استعمار و در مسیر منافع استعمارگران و علیه اسلام و مسلمین است.
تقریباً پنج سال پیش از صدارت امیرکبیر، موجودیت این حزب کثیف اعلام شده بود و در آن مدت، برای افرادی از قبیل امیرکبیر که در قسمت بالای کادر سیاسی کشور قرار داشت، ماهیت استعماری آنها کاملاً مکشوف شده بود. وجود دست استعمار پشت سر آنها و روابط آنها با سفارتخانهها چیزی نبود که از نظر مثل امیرکبیر مخفی بماند. و طبعاً از شخصیت ضداستعماری امیرکبیر انتظار میرفت که برای قلع و قمع آنها و کندن شرّشان از جامعهٔ اسلامی، از هیچ اقدامی دریغ نکند.
وقتیکه امیر زمام کشور را به دست گرفت، در کنار سایر انواع کارشکنیهای استعمارگران در سراسر کشور، بابیها هم با الهام از سفارتخانهها در چند نقطه ایران، انقلاب و آشوب به راه انداختند. در خراسان، مازندران، زنجان، تبریز، شیراز، اصفهان، یزد، تهران و بسیاری از دهات و شهرها، از طرف بابیها و به الهام و کمک استعمارگران، فتنه و آشوب به وجود آمد. امیر احساس کرد که “فتنه باب” ریشهدار و عمیق است و اگر در سرکوبی آنها مماطله و مسامحه شود، ممکن است کم کم غیر قابل شکست شود.
ابتدا خیال میکرد که بهتر است با معرفی کامل باب، او را رسوا و مفتضح کند و از این راه، آتش فساد او را خاموش نماید. ولی در جریان کار به این حقیقت تلخ برخورد کرد که دستهای مرموز حامی او، خیلی قویتر از آن است که با تبلیغات و حرف حساب بشود او را از میدان به در کرد و آن دستها را شکست و معتقد شد که تا باب زنده است، هر روز شورشی از گوشهای بروز خواهد کرد و عدهای را گمراه خواهد نمود، و لذا علیرغم فشارها و مخالفتهای خارجیها، تصمیم گرفت او را از میان بردارد.
[امیرکبیر] فتوای قتل “باب” را از علما گرفت و در روز ۲۷ یا ۲۸ شعبان ۱۲۶۶ (۹ یا ۱۰ ژوئیه ۱۸۵۰) در شهر تبریز، مقابل ارک دولتی او را به دار آویخت، و شورشهایی که در شهرهای مختلف کشور از طرف بابیها بروز کرد، با نهایت جدیت و شدت عمل سرکوب نمود و فتنهجویان را مجازات کرد.
منبع: امیر کبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، اکبر هاشمی رفسنجانی(چاپ جدید، تهران: دفتر انتشارات اسلامی، فروردین ۱۳۶۳)
صفحات ۲۲۰ و ۲۲۱.