همسران جوان نزد آن عارف عالیمقام و پیر فرزانه بازگشتند، واله و حیران بودند که در کنار سفره عقد، این چه اندرزی بود؟ «بروید با هم بسازید!» آخر در آغاز ازدواج که دختر و پسر از یک لحظه بودن با هم نمیگذرند؛ گل میگویند و گل میشنوند… دل میدهند و قلوه میگیرند، چه هنگام این نصیحت است؟ پسرک جوان با همه وجود در گوش انیس تازهاش زمزمه میکند:
ز من مرنج اگر پر نگه کنم سویت گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت
آنوقت او میگوید بروید با هم بسازید! بهتر آن نبود که بگوید: «بروید با هم خوش باشید!» ؟ این حرف گذشت.
آنان سالها بعد دریافتند که چون زن و مرد شریک خصوصیترین عرصههای زندگی یکدیگرند و چون دو نفر هستند و بالاخره گاهی در عقیده و روش با هم متفاوتند، چارهای نیست که بروند و با هم بسازند! کاش همه همسران جوان، فقط به همین یک نکته عمل کنند تا ببیند چه زندگی خوشی در انتظار آنهاست.
چرا رهبر انقلاب بر توجه دولتمردان به بنگاههای کوچک تاکید دارند؟
«یکی از کارهایی که بهطور مشخّص مهم است در زمینهی مسائل اقتصادی که هم مسئلهی رکود را میتواند تا حدود زیادی علاج کند و هم مسئلهی اشتغال را، پرداختن به صنایع کوچک و متوسّط در بخش صنعت است… احیاء صنایع کوچک و متوسّط یکی از برنامههای اساسی دولت باید باشد.» این همه هشدار و پیگیری از سوی رهبر انقلاب اسلامی برای اینست که یکی از مهمترین ارکان سیاست اقتصاد مقاومتی، یعنی «مردمی کردن اقتصاد» بهثمر برسد. زیرا «تجربه هم به ما نشان میدهد، بیانات و معارف اسلامی هم تأکید میکند که هرجا مردم میآیند دست خدا هم هست. یَدُ اللهِ مَعَ الجَماعَة …و کمک الهی و پشتیبانی الهی هم هست.»
اما آحاد مردم چگونه میتوانند در اقتصاد نقش بیافرینند و وارد چرخهی کسب و کار شوند؟
دو سوم همهی شغلهای رسمی ایجادشده در کشورهای درحال توسعه، توسط بنگاههای کوچک و متوسط ایجاد شده است و در همهی کشورها حتی آلمان و آمریکا و ژاپن، بار اصلی اشتغال را بنگاههای کوچک و متوسط به عهده دارند. بزرگترین و موفقترین بنگاههای تولیدی جهان هم در یک گاراژ(مانند اپل یا هوندا)، یک دفتر کار کوچک(مایکروسافت)، یک آزمایشگاه(جنرال الکترونیک و سونی) و حتی یک اتاق از خوابگاه دانشجویی(گوگل) تاسیس شدهاند.
از سویی دیگر، بنگاههای خرد، دایره وسیعی از مشاغل اشتغالزا - از سبزی خردکنی و پیک موتوری تا برنامهنویسی رایانه و فروش اینترنتی- را در برمیگیرند اما متأسفانه در کشورما به شدت از آنها غفلت شده است. ویژگی اصلی بنگاههای خرد این است که ورود به آنها نه سرمایه هنگفتی نیاز دارد و نه نیازمند روابط خاص اداری است، در عین حال با داشتن شمّ کارآفرینی میتوان در آنها به سرعت رشد کرد. البته درست است که تأسیس و تولد بنگاههای خرد در ایران، به سرمایه یا رابطهی خاصی نیاز ندارد اما ادامهی حیات و تنفس این بنگاهها به فروش محصول و دسترسی به مشتری نیاز دارد.
چراکه «آن چیزی که در متن جامعه اشتغال ایجاد میکند، تحرّک ایجاد میکند و طبقات پایین را بهرهمند میکند، همین صنایع کوچک و متوسّط است.»
زرقان که با ابن ابیدواد [از قضات بغداد در عهد مأمون و معتصم و واثق و متوکل] دوستی و صمیمیت داشت، میگوید: یک روز ابن ابیدواد از مجلس معتصم بازگشت در حالی که غمگین بود. علت را جویا شدم. گفت: «امروز آرزو کردم که کاش بیست سال پیش مرده بودم!» پرسیدم: «چرا؟» گفت: «به خاطر آنچه از ابوجعفر[امام جواد «علیهالسلام»] مجلس معتصم بر سرم آمد!» گفتم: «جریان چیست؟» گفت: «شخصی به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه [معتصم] خواست با اجرای حد الهی، او را پاک سازد. خلیفه همه فقها را گرد آورد و محمد بن علی [امام جواد «علیهالسلام»] را نیز فراخواند، و از ما پرسید: «دست دزد از کجا باید قطع شود؟» من گفتم: «از مچ دست». گفت: «دلیل آن چیست؟» گفتم: «چون منظور از دست در آیه تیمم [فَامسَحوا بِوُجوهِکُم وَ اَیدیکُم؛ صورت و دستهایتان را مسح کنید] تا مچ دست است». گروهی از فقها در این مطلب با من موافق بودند و میگفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود. ولی گروهی دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود. و چون معتصم دلیل آن را پرسید، گفتند: منظور از دست در آیه وضو [فَاغسِلوا وُجوهَکُم وَ اَیدیَکُم اِلی المَرافِق؛ صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید] تا آرنج است. آنگاه معتصم به محمد بن علی رو کرد و پرسید: «نظر شما در این مسئله چیست؟» گفت: «اینها نظر دادند؛ مرا معاف بدار». معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید. محمد بن علی گفت: «چون قسم دادی نظرم را میگویم. اینها در اشتباهند، زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باقی بماند». معتصم گفت: به چه دلیل؟ گفت: «زیرا رسول خدا «ص» فرموده: سجده بر هفت عضو تحقق میپذیرد: صورت [پیشانی]، دو کف دست، دو سر زانو، و دو پا [دو انگشت بزرگ پا]. بنابر این اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستی برای او نمیماند تا سجده نماز را به جای آورد. و نیز خدای متعال میفرماید: «وَ اِنَّ المَساجِدَ لِلّهِ فَلا تَدعوا مَعَ اللهِ اَحَداً؛ هفت عضوی که سجده بر آنها انجام میگیرد از آن خداست؛ پس با خدا هیچکس را مخوانید و عبادت نکنید» و آنچه برای خداست قطع نمیشود». ابن ابی دواد میگوید: معتصم جواب محمد بن علی را پسندید و دستور داد انگشتان دزد را قطع کردند (و ما نزد حضار بیآبرو شدیم) و من همانجا (از شرمساری و اندوه) آرزوی مرگ کردم.
پیشوایان معصوم(زندگینامه چهارده معصوم)،مهدی پیشوایی،صفحات ۴۴۵ و ۴۴۶
رد کبوتران را که گرفتند؛ به پیکر جواد الائمه رسیدند… کبوتران! سایه افکن ِ پیکر پاک حضرت بودند… اما! در کربلا؛ ردّ تیر و نیزه ها را گرفتند! جز زخم و جراحت بر پیکرحسینندیدند…
آن طور که خودش تعریف می کرد از سادات و اهل تهران بود و پدرش از تجار بازار تهران.
علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقش به شهدا، حجره ی پدر را ترک کرد و به همراه بچه های تفحص لشکر27 محمد رسول الله راهی مناطق عملیاتی جنوب شد…
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان! بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کرد و همسرش را هم با خود همراه کرد…
یکی دو سالی گذشته بود و او و همسرش این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص می گذراندند. سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلشان، از یاد خدا شاد بود و زندگیشان، با عطر شهدا عطرآگین! تا اینکه…
تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دوپسرعمویش که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان آنان خواهند شد. آشوبی در دلش پیدا شد،حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و او این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بود… نمی خواست شرمنده ی اقوامش شود!
با همان حال به محل کارش رفت و با بچه ها عازم شلمچه شد…
بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردند و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد! شهیدسید مرتضی دادگر فرزند سید حسین اعزامی از ساری