الخیر فی ما وقع

نوشته شده توسط راوی در 1395/03/06

 



وَ عَسَى أَن تَکرَهُواْ شَیئاً وَهُوَ خَیرٌ لَّکُمْ وَ عَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعلَمُونَ

و بسا چیزی را خوش نمی دارید و آن برای شما خوب است، و بسا چیزی را دوست می دارید و آن برای شما بد است، و خدا می داند و شما نمی دانید

سوره مبارکه بقره آیه216

 

روزگاری پادشاه و وزیری بودند در این مدت وزیر همراه پادشاه بود و هر اتفاق خیر یا شری که برای پادشاه می افتاد وزیر خطاب به پادشاه می گفت حتما حکمت خداست تا اینکه روزی پادشاه دستش را با چاقو برید
و وزیرمثل همیشه گفت :حکمتی دارد پادشاه اینبا رعصبانی شد و با تندی با وزیر بر خورد کرد و وزیر را به زندان انداخت.
پادشاه فردای ان روز بدون وزیر به شکار رفت مشغول شکار بود عده ای مردان بومی او راگرفتند و خواستن پادشاه را برای خدایانشان قربانی کنند ولی قبل از قربانی متوجه شدن دست پادشاه زخمی است و آنان تنها قربانی سالم و بدون نقض می خواستن بخاطر همین پادشاه را آزاد کردند.
پادشاه به قصر بر گشت پیش وزیر در زندان رفت و قضیه را برای او تعریف کرد و گفت حکمت بریده شدن دستم را فهمیدم ولی حکمت زندان رفتن تو را نفهمیدم.
وزیر گفت اگر من زندان نرفته بودم حتما با تو به شکار می آمدم و من که سالم بودم به جای شما حتما قربانی می شدم.