خدایا تو هوشیارمان کن

نوشته شده توسط راوی در 1395/04/17

  ‌

«می خواهم عوض بشوم همه ی زندگی ام را عوض بکنم می خواهم آن کسی باشم که دوست دارم نه آن چیزی که یک ذهن مریض از من ساخته است هرگز از تاخیر و دیر شدن به آرزوهایم نا امید نمی شوم زیرا بخشش الهی به اندازه ی نیت است».

 

شهید عباس دانشگر از اهالی شهرستان سمنان متولد 1372 و از پاسداران دانشگاه امام حسین(ع) بود که چندی پیش داوطلبانه به سوریه اعزام شد. و در سن 23 سالگی به شهادت رسید. وی چندی پیش در راه دفاع از حرم حضرت زینب(س) در سوریه به دوستان شهیدش پیوست.

سردار حمید اباذری که ارتباط نزدیکی با شهید داشت، اینطور روایت می کند:

سه سال است عباس شب و روز با من است. همه می‌دانند عباس این اواخر نامزد کرده بود. برای منی که فرماندهش بودم باور کردنی نبود اما عباس تا به حالا یک نامحرم ندیده بود. اولین نامحرمی که حتی ایشان را هم درست ندید دختر عمویش بود که نامزدش شد. روزی که برای مراسم ازدواج رفته بود پرسیدم دختر عمویت را دیدی؟ گفت: نه واقعا. عباس خانه عمو رفت و آمد داشت ولی دختر عمویش را ندیده بود. چنین آدمی هست که شهید می‌شود. شهید یعنی مراقب چشمش هست. بعد که نامزد کرد گفتم تو از آن هایی هستی که خیلی عاشق پیشه می‌شوی چون اولین نامحرمی که دیدی همسرت است.

بعد از یک ماه آمد گفت می‌خواهم به سوریه بروم، گفتم عباس سوریه رفتن تو با من است . تو چند سال است به من اصرار می‌کنی، چرا؟ گفت حاجی من دارم زمینگیر می‌شوم. می‌ترسم وابستگی من را زمینگیر کند. اصرار عباس آنقدر زیاد شد که گفتم عباس برو، وقتی گفتم برو گل از گلش شکفت.

تصاویر زیر دست‌نوشته ها و برنامه های روزانه شهید دانشگر است که عدم دروغ، غیبت، سوء ظن، نگاه به نامحرم، حفظ بیت المال، خواندن نماز شب، ورزش،خواندن کتاب و برنامه کاری و منظم از جمله برنامه های روزانه بارز وی است.

شهید دانشگر در قسمتی از دست‌نوشته خود می گوید:«می خواهم عوض بشوم همه ی زندگی ام را عوض بکنم می خواهم آن کسی باشم که دوست دارم نه آن چیزی که یک ذهن مریض از من ساخته است هرگز از تاخیر و دیر شدن به آرزوهایم نا امید نمی شوم زیرا بخشش الهی به اندازه ی نیت است».

 

 

 

   

برنامه های روزانه خودسازی‌اش را می‌نوشت، شب ها نماز شب می‌خواند سجده های طولانی داشت. اگر این ها نباشد و عاشق خدا نباشی خدا عاشقت نمی‌شود عباس دنیا را رها کرده بود و عاشق خدا شده بود. برنامه های زندگی اش را داشت ولی گرفتار دنیا نشد. من شهید زیاد دیدم ولی بعد از عباس خیلی ناراحت شدم فهمیدم چقدر بدبخت و کم هستم. الان همه بعد از عباس همین حرف را می‌زنند. بهترین را خدا به عباس داد. 

وصیت نامه شهید عباس دانشگر

بسم الله الرحمن الرحیم

آخر من کجا و شهدا کجا خجالت میکشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار سفره ی آنان هم نیستم,  شهید شهادت را به چنگ می آورد راه درازی را طی میکند تا به آن مقام می رسد اما من چه! سیاهی گناه چهره ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده, حرکت جوهره ی اصلی انسان است و گناه زنجیر,  من سکون را دوست ندارم.  عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است, سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده,  انسان کر میشود,  کور میشود, نفهم میشود, گنگ میشود و باز هم زندگی میکند .بعد از مدتی مست میشود و عادت میکند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را, انسان بی هوش نمیکشد,  انسان خواب نمیفهمد,  درد را, انسان با هوش و بیدار میفهمد.  راستی! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده ام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم.  قلب چند نفرمان به درد آمد ؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟
خدایا تو هوشیارمان کن,  تو مرا بیدار کن, صدای العطش میشنوم صدای حرم می آید گوش عالم کر است. خیام میسوزد اما دلمان آتش نمیگیرد.  مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمیکنیم, روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم.

الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما هستیم, مرده ام تو مرا دوباره حیات ببخش, خوابم تو بیدارم کن.  خدایا! به حرمت پای خسته ی رقیه (س) به حرمت نگاه خسته ی زینب (س) به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر(عج) به ما حرکت بده.
شهید عباس دانشگر

1395/2/2