آن طور که خودش تعریف می کرد از سادات و اهل تهران بود و پدرش از تجار بازار تهران.
علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقش به شهدا، حجره ی پدر را ترک کرد و به همراه بچه های تفحص لشکر27 محمد رسول الله راهی مناطق عملیاتی جنوب شد…
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان!
بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کرد و همسرش را هم با خود همراه کرد…
یکی دو سالی گذشته بود و او و همسرش این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص می گذراندند.
سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلشان، از یاد خدا شاد بود و زندگیشان، با عطر شهدا عطرآگین!
تا اینکه…
تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دوپسرعمویش که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان آنان خواهند شد.
آشوبی در دلش پیدا شد،حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و او این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بود…
نمی خواست شرمنده ی اقوامش شود!
با همان حال به محل کارش رفت و با بچه ها عازم شلمچه شد…
بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردند و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد!
شهیدسید مرتضی دادگر
فرزند سید حسین
اعزامی از ساری
گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما او…
موضوع: "سلوک شهدایی"
شهیدی که قرض هایم را داد!
ارسال شده در سلوک شهدایی کلیدواژه ها: شهادت, شهدا زنده اند, شهید
ماه را ببین ..
ساده و صمیمی نوشت:
«خواهرم، راضیه جان! حجابت را خیلی محکم حفظ کن
به بعضی ها نگاه نکن که به پیروی از شیطان، وجود خودشان را مانند افساری برای او درست می کنند
تا شیطان بتواند کارش را انجام دهد و این افسارها را به گردن بعضی ها بیندازد
نگاه نکن که اگر حجاب و فکر درست داشته باشی، مسخره ات می کنند؛ البته آنها شیطان هستند
شما به حضرت فاطمه(س) نگاه کن که چگونه زیست و چگونه خودش را حفظ کرد.»
وصیتنامه شهید سید محمد ناصر علوی , سیرت شهدان , صفحه 90
ارسال شده در سلوک شهدایی, عفاف و حجاب کلیدواژه ها: حجاب, حجاب و عفاف, حجاب وشهید, وصیتنامه
خدایا تو هوشیارمان کن
«می خواهم عوض بشوم همه ی زندگی ام را عوض بکنم می خواهم آن کسی باشم که دوست دارم نه آن چیزی که یک ذهن مریض از من ساخته است هرگز از تاخیر و دیر شدن به آرزوهایم نا امید نمی شوم زیرا بخشش الهی به اندازه ی نیت است».
ارسال شده در سبک زندگی, سلوک شهدایی کلیدواژه ها: الزهرا, دفاع مقدس , دهه هفتادی, فرزندان شهدا, مقام معظم رهبری, همسر شهدا, بسیج, جانبازان, حلب, داعش, دمشق, سوریه, سیره شهدا, شهدا, شهید, شهید عباس دانشگر, مدافعان حرم
در قلبم صدای قهقهه بلند بود...
همه ی روزم ، به شدت گرفته بود. لحظه ای آرامش نداشتم .لحظه ای نتوانستم بنشینم یا حتی روزنامه ای بخوانم ، مردم پشت سر هم می آمدند و درددل می کردند و من نیز با آرامش گوش می دادم…
ارسال شده در سبک زندگی, سلوک شهدایی کلیدواژه ها: ا, امام خامنه ای, امام موسی صدر , انقلاب اسلامی, شهید چمران , لبنان, محرومین, مدافعان حرم, مناجات , وزیر دفاع, اشک, امام خمینی, انقلاب اسلامی, حاج احمد متوسلیان, خدابود و دیگر هیچ نبود, خدمت رسانیم خمینی, دانشگاه, دکتر مصطفی چمران, ره صد ساله, شمع, شهید چمران, فلسطین, قدس, هشت سال دفاع مقدس
شب هنگام خفتن نیست
عقل معاش میگوید که شب هنگامِ خفتن است،
اما عشق میگوید که بیدار باش، در راه خدا بیدار باش تا روح تو چون شعاعی از نور به شمس وجود حق اتصال یابد.
عقل معاش میگوید که شب هنگام خفتن است،
ارسال شده در سلوک شهدایی کلیدواژه ها: خفتن, شب هنگام خفن نیست, شهری در آسمان, شهید آوینی, عقل معاد, عقل معاش, عقل و عشق